Thursday 20 June 2013

خوبم

حال خوب یعنی چه‌جور حالی؟ 

 از خونه می‌آم بیرون . موبایلم وول می‌خوره می‌بینم نوشته : باز دوشنبه شد!... لعنت

 منتظر اتوبوس می‌ایستم. به تبلیغ  نخ دندون جلوی ایستگاه نگاه میکنم: دختری با سینه‌های خوش فرم. کمری باریک. چشم‌هایی  
براق.  خوشحال

سوار اتوبوس می‌شم.   دخترک مشغول آرایش کردن هست اما چشم‌هاش تب‌داره. گه‌گاه سرفه می‌کنه. تلفنش زنگ می‌زنه.  میگه: «خوبم. نه مرخصی نگرفتم. فکرکردم تازه اومدم سر این کار. خوبیت نداره » .... مستاصل

 سر راه می‌رم استارباکس. مرد یک قهوه میگیرد تلخ. انگار می‌خواد مطمئن شود کامش به اندازه‌ی روحش تلخ هست. ظاهرش آراسته هست. چه کت خوش‌فرمی!  تلفنش زنگ می‌زنه. « خوبم. نه. دیشب باز باهم بگو مگو داشتیم. وام خانه دچار مشکل می‌شه اگر بخواهیم از هم رسما جدا بشیم. حالا قرار شده مدتی از هم جدا زندگی کنیم....» ... پیچیده

حالم میگیره. رو کاپوچینو دارچین می‌زنم. شاید حالم بهتر بشه. به عکس خانومِ رو دیوار نگاه می‌کنم. قراره به من پیام بده که قهوه‌های این مغازه حال آدم را خوب می‌کنه.   خانومی با یک بلوز نازک تابستونی. بنده خدا احتمالا خبر نداره اگه اینجا با این بلوز بیاد بیرون از سرما مثل بید خواهد لرزید .. لَوَند و دلبر

میرم سرِکار. خودم را غرق کار می‌کنم... عصر ازش می‌پرسم «چطوری؟». می‌گه «خوبم»... ه

No comments: